داستان به زبان کرجی(امدن كتايون)-23

قسمت بيست و سوم:امدن كتايون?
وقتي كه رحيم و خانوادش خدافظي كُردن كريم بگوت:ننه اينجه چند روز بمان ننه بگوت:اصلاً و ابداً مگه جانم زيادي كُرده؟؟؟اينجا مثه زندانه قربان كرج اقلاً عِروسم پيشم دره يالا سرگرمم ميكنن يه دقه ميشم خانه فك و فاميل دلم واميگِرده…هيچ جا خانه ادم نيميگِرده ولي اگه كتايون بيامبو من زنده بوم ميام برا زايمان كتايون ميمانم.ننه هم با خانواده رحيم بشون كرج?
هفته بعد يه شو كه كريم با خانواده خانه رحيم دبُن بگوتن ميخوا كتايون برا زايمان با شوورش بياد،ميخواستن ننه رِ بَبُرن تهران اما ننه قبول نكُرد بگوت:هروقت زايمان كُرد بياين منو ببُرين…در همين حين كتايون زنگ بزي خانه عموش همه خوشحال گِرديَن اول رحيم كه گوشي رِ وگيته بو حرف بزي تبريك بگوت،بعد گوشي رِ هادا ننه اول ننه گيره كُرد بعد قربان صدقه كتايون رفت و بگوت ننه جان كي مياي؟كتايون بگوت١٥روز ديگه با يكي از دوستام كه فاميلاش تهران دَرن ميايم ننه خدافظي كُرد بگوت:مواظب خودت باش بعدم گوشي رِ هادا يكي يكي همه صحبت كُردن كريم و خانوادش هم شو بماندن صبح بَشون تهران.
ننه فكرش دايم دنبال كتايون بو?كه اين ننه مرده تو كشور غريب چي مينه…
يه روز شهين به ننه بگوت:ننه درسته كتايون اينجه زندگي نيمينه اما ما رسممانه بايد به جا بيوريم،ننه بگوت شما هركاري ميخواين كنين ولي من بايد با دستاي خودم برا يال كتايون لحاف و دوشك بدوزم،ميخوا بَبُره ميخوا نَبُره?رعنا دختر رحيم بگوت:ننه اينهمه لحاف دوشك تو بازار دَرِ خو يكي از اونا رِ بخَر ننه بگوت نه خودم چهل تيكه دارم ميخىام از اونا بدوزم ،رضا بگوت:ننه ابرومون ميشو خب يه دست لحاف دوشك من خودم ميخِرم برات ميورم ننه عصباني گِردي بگوت؛نيميخوام كسي برا من تكليف معين كنه?به من كار نداشته باشيد…ننه بشو لحاف دوري پنبه بَخِري بيورد،با چهل تيكه يه لحاف خوشگل با دست بدوخت.پارچه هاگيت بالش و دوشك هم بدوخت توشون پنبه اغسته كُرد ملافه بكشي بيشت كنار يالا كه از مدرسه بيامون شهين بگوت:بچهها ننه لحاف دوشك درست كُرده بشين تماشا كنيد يالا وقتي بِيديَن چقدر ذوق كُردن و ناز بِدان…رعنا ننه رِ بغل كُرد بگوت:اين پارچه ها اشناين،رضا بگوت؛چند تيكه از اونا لباساي منه كه قبلا داشتم رعنا بگوت:اره مثه اينكه از لباساي منو ننه بابامو مامان هم هست?ننه با خنده بگوت:اره جانم هرلباسي كه واسه شما كوچيك ميگردي يا بابات لباسي كه چندبار تن ميكُرد بعد ميگوت:نيميخوام من قيريش قيريش ميكُردم رنگ و وارنگ بهم ميدوختم،حالا يه خوردشه واسه ياله كتايون بيَشتم يه خوردشم واسه ياله شما?
روز بعد بلقيس زنگ بزي ميخوايم بشيم فرودگاه كتايون داره مياد.همه حاظرگِرديَن بشون فرودگاه كتايون بيامبو همه تو سالن دبون كه يهو كريم بگوت:ننه اونه كتايونه داره مياد…ننه با گيره بشوجلوتر با گوشه چارقدش اشكاشو پاك كرد بگوت:الهي كسي منتظر نمانه الهي همه مسافرا صحيح و سِلامت به وطنشان بر گردن?بلقيس بگوت:حواستان جمع باشه كتايون حاملس سرش هجوم نيورين…
كتايون بيامبو رحيم ،گُلي كه هاگيته بو به ننه هادا ننه با دست گل بشو كتايونِ بغل كُرد بگوت:خيلي دلم تنگ گِردي بو،دوتايي گيره ميكُردن…ننه بگوت:قربان خودت و يالت و شوورت…
الهي دِباشم يالتو بِينَم?همه ديدو بوسي كُردن كتايون دوستشو معرفي كُرد بگوت:اينا هم فاميلاشان تهران و اصفهان دَرَن ميشن اونجه…با اونا خدافظي كُردن بشون خانه كريم.
بلقيس يه اتاق برا يال كتايون اماده كُرده بو (تخت و كمد و لباس)هرچي كه بگي براش بَخري بو.كتايون بگوت: من نيميتانم اينارِ بَبُرم برا چي خريدي؟؟بلقيس بگوت:من برا دل خودم بخِريم ميخوام يادگاري نگه دارم?تا تو بياي اينجه زندگي كني….ننه رحيمِ صداكرد بگوت:بشو از ماشين اونه كه بدوختيم وِگير بيور…?
https://telegram.me/deh_karajiha_2

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.