داستان به زبان کرجی(آمدن كتايون)-26

قسمت بيست و ششم:آمدن كتايون?
به نام خدا
نزديكاي اذان مغرب گِردي تيليفان زنگ بِزي،رضا تيليفانِ وگيت با عموكريم حال احوال كُرد بلند بلند بگوت:ننه ننه بيامبون حاظر گِردين….
ننه فوري بيامبو منقل بيشت دم دراسفندِ حاظر كُرد،رو كُرد به رضا و رعنا بگوت:من و اين گوسفند بيچاره تويه دنيا يه جوريم?اين گوسفند فلك زده ميان خوشي و ناخوشي بدون اينكه تقصيري داشته باشه قرباني ميگِرده?منم تو خوشي ناخوشي يالا بايد حرص بَخورم…
يه دفعه صداي ماشين بيامبو در حياطِ واكُرد بگوت:بيامبون بيامبون…
ننه گيره كنان اسفندِ بريخت ميان منقل رو اتيش كوره دودي كُرده بو انگار يه جا اتيش هاگيته?وقتي يالارِ بِيدي دست و پاش بِلرزي بِفتا زمين،رحيم ننه رِ بغل كُرد بَبُرد ميان خانه.همگي باهم بعداز سر بربييَن گوسفند بَشون پيش ننه،ننه گيره ميكُردو كتايونم او رِ ناز ميدا،بلقيس به كتايون بگوت:حاظر گَرد با يال بِشيم…ننه بگوت:كجا ميشين؟بگوتن:با دكترش حرف بزيَم،دكتر بگوت خودش و بچه رو بيارين مطب معاينه كنم.
ننه وقتي ياله بِيدي خيالش راحت گِردي،ماشاالله با اينكه هفت ماهه بو،خوب سرحال بو?
ننه رو كُرد به كريم بگوت:اونجه چجور جايي بو؟؟؟ميخواستي برا اونا كه زحمت بَكِشيَن چيزايي بَبُري،كريم بگوت:خيالت راحت بلقيس ته پولاي منِ در كورد،از خانه هم برنج و روغن ببورديم،با پول و يه شقه گوسفند به اون صاحب خانه كه يالمانه خانش بَبورده بو هاداييم.
يه شقه گوسفندومزد به قابله هادايم،حميد هم از خجالتشان دِرامبي بو،ايشاالله يه خورده كتايون و يالش سرحال گِردن با خانواده رحيم و ننه ميشيم خانه اون پيرزنه،بازم چيزي ميبُريم خدا خيرش بده.
قصاب گوشتارِ تيكه تيكه كُرد تحويل بدا مزدشه هاگيتُ كله پاچه و كمي گوشت بَبُرد،بقيه گوشتارم به همساده ها هادان،جيگر و دل و قلوه هم واسه شام درست كُردن.
بلقيس بگوت:دكتر بگوته همه چي خوبه ولي ناف بچه رِ چرا با نخ دبستايَن يه وقت كزاز ميگيره?ننه بگوت:هيچي نيميگِرده،مگه قديم چي ميكُردن؟يكم خاكسترو روغن بيَل روش خوب ميگِرده…
بلقيس كه خيلي ناراحت بو،بگوت:باهمتانم به كسي نگيد اينه كجا زايمان كُرديه!!?من خجالت ميكشم بهترين بيمارستان طهران وقت بگيته بوم?حالا يالم تو اين زمانه بايد ميان خانه قابله زايمان كنه?اون زمان مادر خدابيامرزم منه تو بيمارستان ارتش طهران زايمان كُرد،خودمم چون از زايمان وحشت داشتم دوتا يالمه سزارين كُردم نيميدانم كتايون به كي بَشيه اينقدر نترسه?
دو روز بگذشت..
كريم بشو ثبت احوال خبر بگيره چه مداركي بايد برا نوه گلش بَبُره،همين كه خبر گيت مو به تنش سيخ گِردي.چون اولين مدرك اينه بو كه بايد معرفي از بيمارستان داشته باشه?
كريم بگوت:اقا اگه كسي ميان هانه زايمان كُرده باشه تكليف چيه؟؟؟
اقاهه با تعجب بگوت:تو طهران؟تو اين زمانه؟امكان نداره!!!شايد ياله از كسي هاگيتييِن ميخواين به اسمتان كنيد?
كريم بگوت:خوب اقا ما به يه روستا بِراي گردش بشو بويم حالا تكليفمان چيه؟؟؟
اقاهه بگوت:قابله بايد مدرك روستايي داشته باشه،شماره مدرك و امضا رو به همراه درخواست شناسنامه بيورين?
كريم بيامبو خانه همه چي رِ برا بلقيس تعريف كُرد،بلقيس بزي تو سرش دادو بيداد كُرد كه فقط همينم بمانده?به همه بگوتيَم دخترم خارج زندگي مينه الان بگم يالم بَشيه كوره داهات زايمان كُرده؟؟؟؟از همه بدتر بايد بِشم تقاضاي امضا از قابله دهات كنم؟?
من ميشم بيمارستان با دكترش حرف ميزنم…
،بشو با دكتر حرف بزي…دكتر بگوت:نيميگِرده،بيمارستان امار داره مگه الكيه؟بلقيس گيرش بگيت بگوت:تو فاميل ابرومان ميشو ميگن تو اين دوره زمانه نوه مامان بلّا تو ده پيش قابله بدنيا اومده?دكتر كه اشناشون بو،بگوت:بشو من يه فكري مينم شو زنگ ميزنم خانتان….
ادامه دارد….
نويسنده:سرونازشريفي
https://telegram.me/deh_karajiha_2

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.