داستان به زبان کرجی(خواستگاري كريم)-3

ننه زبيده?
قسمت سوم:خواستگاري كريم?
به نام خدا
سربازي كريم تِمام گِردي…
بعداز سربازي استخدام ارتش گِردي.
يه روز كريم به ننه بگوت:ننه اگه اجازه هاديِن ميخوام زن بَبُرم.ننه بگوت:سلامتي،بهتر،شايد باعث گِرده سر كار بِماني.خب بگو بِينم دختر كيه؟؟بابا ننش شناسن؟اصلا كرجيه؟
كريم بگوت:ننه مهلت هادي من حرف بَزِنَم .بعد بگوت:من خودم با دختره حرف بِزيَم،قِراره دختره با ننش در ميان بييَله بعد ما بِشيم خواستگاري
ننه بگوت:پناه بر خدا يه وقت بابا ننش بِلايي سرش در نكونن كه چرا با تو حرف بِزيه؟؟؟?
كريم بخندي بگوت:ننه اونا تهرانيَن مثه ما فكر نيمينَن،ميگن اول دختر و پسر بايد همديگه رو بِينَن بعد كه قبول كُردن بيان خواستگاري.
ننه به مسخره بگوت:پس بعدا ما بِشيم بياميم ماره بِينين???

استغفرالله،خدايا توبه?همين يكي رِ كم داشتيم?خدا عاقبت مارِ بخير كنه

كريم بگوت:ننه باهم ميشيم خواستگاري ولي به عموم چيزي نِگو.
ننه اول دمغ گِردي بعد بِگوت:يِتيم در به در تا حالا هرچي دردسر داشتيم،هرچه دبو عموتم دبو،حالا كه كار خيره پَسِله پَسِله كار كنيم؟؟؟
كريم بگوت:اخه ننه?
ننه بگوت:اخه نِداره?ياعمو زن عموتم ميان يا منم نيميام
ننه غر غر كنان بگوت:يِتيم ميشو خودش پيدا مينه،حرف ميزِنه اونوقت ماره لولو سر خرمن ميبُرهِ اِاِاِ چه روزگاريه مردك (بابايه دختره) نيميگو اين پسره كيه؟بابا داره؟ننه داره؟زير بته عمل بياميه؟شايد حرف دروغ بِزيه….
كريم بگوت:بسه ديگه فقط اگه بيامون تفتيش كنن بگو باغ مال خودِمانه،من خجالت ميكشم?
ايندفعه ننه عصباني گردي??دمپايي رِ از جلو در وِگيت به طرف كريم بگوت:لابد بايد بگي حاج نعمت الله(صاحب باغ) هم باغبونمونه،منم كه كلفتتانم،حالا اگه بگن باغه پشتِ قبالش كنيم چه خاكي سرمان بريزيم؟؟؟???

كريم بگوت:اونا سكه مهر مينن،ننه بگوت اگه بگن سهمه تورِ از باغ هاديم بگم چي؟??نه من اينكاره نِمينَم،ميگم ماهيچي جز اين خانه نداريم ميخوان هاديَن ميخواه هانديَن مگه دختر قحطه؟؟؟
تو كرج اينهمه دختر خوب همه خانوم هركدام از اونيكي بساز تر…
كريم بگوت اخه ننه از كرج زن بِبُرم بايد بِشم تهران بيام،ننه دمپايي رو بِزي تو سر كريم بگوت:بگو اونه رِ ميخوام مگه فرق مينه؟اگه تهران بِنيشي ديگه نميخواي بياي كرج؟لابد اونه….استغفرالله?دهنه منه وا مينه كفر بگم،بشو بشو هروقت هادان به تو مربوط ني كي با من مياد كي نمياد ميشم خير سرم خواستگاري….
ادامه دارد….
نويسنده:سروناز شريفي
@deh_karajiha_2

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.