داستان به زبان کرجی(سورپرايز شدن خانواده)-25

قسمت بيست و پنجم:سورپرايز شدن خانواده?
به نام خدا
وقتي صبح گِردي اول وقت كتايون به حميد بگوت:تيليفان منِ بيور ميخوام زنگ بَزِنَم به مامان بلّا تبريك بگم?وقتي كتايون زنگ بزي بلقيس گوشي رِ وگيت،كتايون با خوشحالي بگوت:مامان بلّا منو حميدو بچِمان داريم ميايم تهران?
بلقيس فكرشم نيميكُرد كه چي گِرديه بگوت:مگه نيميخواين بِشين غار عليصدر؟كتايون با خنده بگوت:اخه اونجه ميتِرسم منو با بچه راه نِديَن?بلقيس بگوت:مگه حامله هارو راه نيميدن؟حميد گوشي رِ از كتايون بگيت با مادرزنش احوالپرسي كُرد بعد بِزي زير گيره كه اره اينطوري گِرديه?الان هم حاله مادرو بچه خوبه ميخوايم بِشيم لباس بَخِريم☹️
گوشت و جيگر بَخِريم كباب كنيم كتايون بخوره،حميد داشت با تيليفان حرف ميزي اما بلقيس غش كُردي بو،ننه بِيدي بلقيس حالش بد گِرديه بگوت:گوشي رِ هادين بِينم كي بو زنگ بِزي اينه اينطوري گِردي؟؟؟؟؟
خانه كريم ول وله گِردي ننه بگوت:شما كييِي ؟؟؟
حميد بگوت:حميدم به مامان بلّا گفتم بچمون دنيا اومده،حالشون هم خوبه?ننه بگوت:خاك به سرم گِردي?گوشي رِ بيَشت بگوت:كريم كجه دري؟پايس بشوبِين دخترت كجه دَره؟چند دست لباس بَبُرين بِرا كتايون و يالش،ننه با گيره بگوت:ناف يالمه با غربت بِگيتييَن خدايا يالمه به تو بسپاردَم?كريم كه بلقيس رِ اروم ميكُرد بگوت:الان موقع غش كُردن ني ،،،زنگ بزي به دامادش بگوت؛ما راه ميفتيم به نزديك ترين جا كه بَرِسييِيم ازشما ادرس ميگيريم ميايم خودمون مياريمتون.مواظب كتايون و بچه باشيد.
از اون طرف ننه باهمه غر غر ميكُرد ميگوت:اينه چه وضعيه مگه زن حامله ميشو مسافرت؟اگه چيزي ميگِردي كله همتان رِ خُرد ميكُردم?از طرفي بلقيس ميگوت:واي اگه فاميل بفهمن چي ميگن؟كريم بگوت:ساكت گردين?مگه با حرف كار درست ميگِرده؟حالا ناشتاييتانِ بخورين قرص هاي ننه رِ هادييِن تا حالش بد نگِرده?من زنگ بزنم تا رحيمشان بيان خانه ما كه با ننه دباشن ما بِشيم كتايونِ بيورين بعد يه فكري ميكنيم.
كريم زنگ بزي خانه رحيم بگوت:خودتانه زود بِرسانين ننه تنها نباشه ما بشيم….
كريم و بلقيس بَشون،ننه با زمين و زمان غر غر ميكُرد ميگوت:اينه هم كاره؟دختره حرف گوش نكُرد بشو؟?ما بگوتيم:از مملكت غريب بياد اينجه كه غريب نباشه اخرش بشو چوركَسمِه (جاي بي نام و نشان)بيابان زايمان كُرد?حالا خدا كنه خودشو يالش سالم باشن?شهين و رعنا دور ننه رِ بگيتن شوخي كُردن،رعنا همش قربان صدقه يال كتايون ميگِردي❤حالا ننه حرص نخور الان دختر كتايون رِ ميورن خستگي از تنتان در ميشو?
بالاخره ننه ارام گِردي بگوت:چي ميدانم? رحيم هم بشو يه گوسفند هاگيت بيورد تو حياط دبستا?
شهين خانوم ناهار درست كُرد باهم بخوردن.
بعدازظهر كه گِردي ننه دلشوره بگيت هَي شيطانه لعنت ميكُرد بشو پيش گوسفند يه خورده كاهو و پوست ميوه هادا بَخورد?پيش گوسفند بِنيشتُ با خودش شعر ميخواند،دست ميكشي رو گوسفند گيره ميكُرد ميگوت:?
اخر اين تيره شب هجر به پايان ايد
اخر اين درد مَرا نوبت درمان ايد….
ادامه دارد….
نويسنده:سروناز شريفي
https://telegram.me/deh_karajiha_2

نظرات درباره: “داستان به زبان کرجی(سورپرايز شدن خانواده)-25

  1. خیلی عالی ولی ی سری کلمات میتونستید بیشترشانو کاملا کرجی بگیدولی در مجموع عالی بود ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.