داستان به زبان کرجی(١٥ سال بعد…..)-18

قسمت هجدهم:١٥ سال بعد…..
به نام خدا
١٥ سال از زندگيه ننه با رحيم و زنش بِگذشت…
خدا به رحيم دوتا يال هادا،زندگي خوشي داشتن
ننه ديگه پير گِردي بو،اون توان اولِ نِداشت،باغ رِ تحويل حاج نعمت الله بِدا بو،رحيم هم دستي به خانه بَكِشي بو،خانه جديدتر گِردي بو با اتاقهاي بيشتر و بزرگتر.
اسم دختر رحيم(ريحانه)١٤سالش بو،پسرش(رضا)١٢ سالش بو،عمو رحمان و زن عمو هم با فاصله دو و سه سالي عمرشانِ به شما هادان ننه هميشه برا برادر شوورش و جاريش گيره ميكُرد،ميگوت: بعداز باباتان عمو و زن عمو توج(زحمت) شمارِ خيلي بكِشييَن،خدا بيامرزتشان
يه روز جمعه كه كريم و بلقيس و يالاشان بيامبُ بُن خانه ننه با ننه و رحيم مشورت كُردن بگوتن:كتايون هم دانشگاه قبول گِرديه هم خواستگار براش بياميه،ننه بگوت خواستگارش كيه؟كريم بگوت فاميلايه جناب سرهنگ خدابيامرزه ولي خارج زندگي مينن،ميگن اگه كتايون عِروس ما گِرده همونجا درس ميخوانه…
ننه بگوت دختره چي ميگوت؟بلقيس بگوت:كتايون هم راضيه.
ننه بگوت:اگه خوبه هادييِين اما راه دور بِرا خودتان سخته،اونا كه جوانن پي خوشي خودشانن ولي شما چي؟؟؟
كريم بگوت:ننه الان مثه قديم نييِه با بودن تيليفان و كامپيوتر ادم ميتانه يالِشه اونور دنيا بِينه چه برسه صداشِ بِشنوفه.
ننه بگوت:خب ديگه خودتانم كه راضي هستين مباركه ايشاالله كِي ميبُرن؟كريم بگوت تابستان ميان ايران عِروسي ميگيرن كاراشان برا رفتن اماده ميكنن بعد ميشن ،همه دست بِزييَن و تبريك بِگوتن

كريم به ننه بگوت:حاظر گَرد بِشيم خانه ماتا از طريق اينترنت با داماد اشنا گِردي?
ننه بگوت:مگه داماد كجه دره؟از طريق اينترنت ميتاني هم بِيني هم صحبت كني اونا خارج دَرَن،ننه بگوت:اونا هم منه بِينَن؟بلقيس بگوت:بله ماهم از اين طريق باهم صحبت مينيم همديگه رِ مِينيم☺
بالاخره ننه رِ بَبُردن خانشان تهران،تا اونجه ننه غُر بِزي كه حالا ننه باباي بلقيس بَمُردييَن تو تهران سر بابات چاله كه ميخواين اينجه زندگي كنين؟؟؟
بياين كرج باهم نزديك باشيم،يالا بنا كُردن ذوق كُردن ولي بلقيس بگوت:كلاس كاراته كامران چي ميگرده؟كلاس تقويتي چي ميگِرده؟خودمم باشگاه ميشم تو تهران امكاناتش بيشتره،،،من تو كرج حوصلم سر ميشو…
ننه بگوت:تو چه كلاسي ميشي؟؟؟ بلقيس بگوت: يوگا ميشم?
ننه بگوت:يوگا چيه؟؟؟بلقيس بگوت:واسه ارامشه ميرم تمرين نفس كشيدن كنم?
ننه بگوت:يا حسين حق داري…تو اين هواي كِثيفه تهران نفس كشيدن هم بلدييَت ميخواد??
بالاخره برسين تهران خانه كريم،شو دَخوتيَن صبح كه گردي كريم بعداز نماز بشو سركارش،كتايون و بلقيس هم بشون باشگاه و استخر،كامران هم كه بعدازظهر ميخواست بشو كلاس خانه دَبو.
ننه پايستا بشو اشپزخانه چاي بيَشت به كامران بگوت:ننت ناشتايي چي هاميده بخورين؟بيور بخوريم!!!
كامران بگوت:چشم،بشو كره و پنير از يخچال بيوورد با نون هادا به ننه.يهو بشو يه سي دي بيَشت صداشِ تا ته زياد كُرد كه صدا به صدا نيميرسيد،هرچي ننه داد بكشي كه يتيم اينه چيه؟؟؟مگه گوشت كَره؟نيميشنوفي؟؟؟
از بس گُم گُم مينه قلبم تو تو ميخوره?من كه نيميتانم اينجوري ناشتايي بخورم،كامران بيامو صدا رِ كمتر كُرد ننه رِ بغل كُرد بگوت:قربان ننه زبيده كه قلبش تو تو مينه
ننه بگوت:لقمه ميان گلوم ميمانه نيميتانم با اين صداها قورت بدييَم.بالاخره ناشتايي رِ با غر غر ننه بخوردن.
ننه پايسا رو ميزِ جمع كُرد بِيدي يه صدايه ديگه كامران بيَشتيه داره تمرين مينه پاهاشِ هي ميوره بالا داد ميكشه،دستاشِ سيخ مينه جيغ ميكشه انگاري كه ديو دو سر روبروشه داره جنگ مينه…
ننه داد بِزي بگوت:اين چه كاريه داري ميني؟؟؟كامران بگوت:تمرين كاراته مينم!!!
ننه بگوت:اونوقت اينه به درد كِي ميخوره؟ميخواي با كي بَجِنگي؟كامران بگوت ننه اينه يه جور ورزشه ننه بگوت:ميخوام هفتاد سال ورزش نكني مثه ادم بشو بيابان بدو??يا بشو ورزش باستاني كن.يه خورده مغزتو كار بگير چيه هي لنگه پاچه ميزني؟دلهره ميدي ادمِ
حق داره ننت خانه واي نيميسته،ميشو باشگاه نفس كشيدن يادگيره اينجه ادم يادش ميره چجوري نفس بكِشه با اين صداها
اقلاً درستو بخوان اين گردي زندگي؟كامران بِيدي ننه اعصابش خورد گرديه سي دي رِ وگيت بگوت:ننه ميشم تو اتاق بازي مينم،ننه بگوت:زودتر بشو كه من اصلا حوصله تو رِ ندارم.
ادامه دارد…
نويسنده:سروناز شريفي
https://telegram.me/deh_karajiha_2

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.