داستان به زبان کرجی( ادامه خواستگاري كريم)-5

قسمت پنجم:ادامه خواستگاري كريم?
به نام خدا
دوشنبه ننه زبيده با جاريش و مش رحمان،و رحيم بَشون به همان نشاني كه كريم هادا بو،كريم اونجه وايسا بو بگوت ننه باهم اينجه بِنيشيم تا من شيريني و گل هاگيرم،ننه كه دلشوره داشت بگوت حالا نيميدانيم رسمشان چيه نكنه يه وقت بگن هيچي نَكورديَن؟؟؟ در اين حين كريم با دست گل و شيريني بيامبو بگوت دنبال من بياين…
وقتي دم در خانه بَرسيَن ننه بگوت يعني اينا به ما دختر هاميدن؟؟؟؟
زن عمو بگوت:چرا باجي ايه يس ميخواني خدارو چي بِيدييِي؟؟؟
كريم زنگ در رو فشار بدا،يه پير جوان خوش بَرو رو درو واكُرد بگوت:بله بفرماييد منتظر شما هستند?
ننه به كريم بگوت:داداششه؟بگوت نه دختره تك دختره،اينه سربازه به جا خدمت گماشتگي مينه،خانشان كار مينه،،،
ننه با ناله بگوت:الهي ننش بميره?ايشاالله زودتر سربازيش تمام گِرده بِشو خانِشان دل ننش شاد گرده
رحيم با خنده بگوت:بالاخره ننش بميره يا بمانه؟?
ننه با عصبانيت بگوت:تو ديگه منه مسخره نكن بپا خودت نِشي سربازي گماشته گِردي?
خانوم خانه مادر دختره بيامبو بگوت: خوش امديد بفرماييد بنشينيد تا جناب سرهنگ بيان?

بعداز چند دقيقه سرهنگ بيامبو،وقتي با مش رحمان و رحيم و كريم دست هادا رو كُرد به ننه زبيده و جاريش بگوت خيلي خوش امديد?
يهوووو زن عمو تو تو بَخورد بِفتا زمين غش كُرد?همه دست پاچه گِرديَن او قند درست كُردن بهش هادان بَخورد،او بيوردن بِريتَن رويه ديمش تا حالش جا بيامو??
كريم و ننه زبيده رنگ به ديمشان نمانده بو?به همديگه نگاه ميكردن،كريم بگوت:حالا ميگن شما غشي هم داريد?رحيم بگوت:تاحالا ياد ندارم زن عمو غش كنه عمو جان شما چي؟؟؟??
عمو بگوت:منم نِيديَم،ياواش ياواش عموبه زن عموغر غر كُرد كه الان موقع غش كردن توِ؟؟؟
زن عمو كه با گوشه چارقدش ديمِشه پاك ميكُرد بگوت:دست خودم كه دنيه،قديما يه دختر عمو داشتم شوورش هادان به يه غريب بشو دامغان زندگي كُرد از غريبي و بي كسي دق كُرد بَمُرد?اين مردك (جناب سرهنگ) شكله شووره اونه بو به چشمم اونه بيامبو دينه نُفَمييَم چي گِردي??
بالاخره همه بنيشتن…مش رحمان بگوت:جناب سرهنگ ما از كرج بيامبييِيم،اينه كه مِيني ننه كريم اقاهه?
اونيكي هم رحيم اقاهه?
منو اين خانوم كه به شما زحمت هادايه عمو و زن عمويه اينه اييم?
ادامه دارد…
نويسنده:سروناز شريفي

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.