سنقرآباد

سنقرآباد نگینی

سنقرآباددر 20کیلومتری غرب کرج واقع شده است

 

در سال هاي اخير به علت سرازير شدن مردم شهر به اين روستاي تفريحي و گران شدن قيمت زمين ها،در كنار خيابان اصلي بنگاه هاي املاك زيادي به چشم مي خورد.بنگاه هايي كه زمين هاي كشاورزي و وسيله امرار معاش مردم را به قطعات كوچك تقسيم مي كنند.در آن ويلايي تفريحي مي سازند و به مردم شهر مي فروشند.

سنقرآباد از نظر امكانات زندگي همچون تلفن،گاز،آب لوله كشي،برق،بهداري،خيابان هاي آسفالته و …….. چيزي از شهر كم ندارد.فقط به جاي شلوغي و ديوارهاي سيماني بلند،چشم اندازهايي از باغ و درخت و طبيعت ديده مي شود.

پوشش گياهي و جانوري

در گذشته گياهان گوناگوني وجود داشت (ني ، گزنه ، گل گاوزبان ،شيوران ( خاك شير) …. واما با بيشتر شدن باغ و سيماني شدن جوي هاي آب و افزايش چاه هاي آب تقريبا بيشتر آنها از بين رفته و در باغ فقط چند نوع علف بيشتر نمي بيني.حيوانات و پرندگان متعددي هم به چشم مي خورد.مانند سگ و روباه و شغال و گرگ و خرگوش و سمور و لاك پشت و مار و كلاغ و زاغچه و كبوتر و بلبل و دم جنبانك و پرستو و سار وسهره و گنجشك و پرندگان مهاجر)

تاریخچه

از نظر جاذبه هاي تاريخي ؛ درخت چنار بزرگي وجود دارد كه هيچ كس نمي داند چند سال عمر دارد.تنها چيزي كه مي دانيم مربوط به چيزي است كه مي بينيم.يعني تنه ي درخت كه داخلش خالي است .و در گذشته گوسفندان خود را در داخل آن نگهداري مي كردند.گله اي سي تايي در آن جاي مي گرفته.و به قدرت خداوند اين درخت همچنان سبز و استوار پابرجاست .و كسي نمي داند چه خاطراتي را از چه زمان هايي به خاطر دارد.و از زمان ما براي آيندگان چه خبرهايي را در خود حفظ مي كند.شايد اگر زبان اين درخت را مي فهميديم با ما از زمان هاي ارباب رعيتي كه مردم در سختي زندگي مي كردند،گندم مي كاشتند،سه سهم از آن ِ رعيت و دو سهم از ارباب،سخن بگويد.

زماني كه رعيت جزء اموال ارباب به حساب مي آمد.يا از زماني سخن بگويد كه خالصه بوده و روستا جزء اموال دولتي بوده و شاه آنرا به ارباب ها اجاره مي داده.و رضاشاه روستا را به همراه مردمش به ارباب مي فروشد.هنوز هم در بين مردم نام خانوادگي خالصه دهقان كه يادآور زمان هاي رنج انسان بوده به چشم مي خورد.و مي گويند قبل از زمان خالصه شكارگاه قاجار بوده.زماني كه آب بالا بوده و برايكشاورزي كاريز مي زدند تا آب و رطوبت زمين كم شود و براي كشت مناسب شود.و كشاورز امروز در عمق هشتاد متري به آب مي رسد و چاه صدوپنجاه متري حفر مي كند تا سفره هاي زيرزميني را خشك كند

اسناد نوشتاري تاريخي:در لغت نامه دهخدا در مورد سنقرآباد آمده:….دهي است جزء دهستان افشاريه ي ساوجبلاغ بخش كرج،شهرستان تهران.داراي 455 تن سكنه.آب آن از رود كردان ،محصول آنجا غلات،صيفي،بنشن،چغندرقند،لبنيات و انگور است.شغل اهالي زراعت و گله داري مي باشد.(فرهنگ جغرافيا ج 1)

در سفرنامه ناسرخسرو هم از سنقرآباد سخن به ميان آمده.

در واقع جاده ي اصلي و اتوبان كرج قزوين امروز جاي جاده قديمي و باستاني اي را گرفته كه در چند كيلومتري پايين تر و از كنار روستاي سنقرآباد و روستاهاي هم جوار مي گذشته.و به آن جاده شاه و جاده خراسان مي گفته اند.و از تپه ها و آبادي ها و آثار و خاطرات گذشتگان اين امر به روشني پيداست.

از ديگرجاذبه هاي تاريخي سنقرآباد امام زاده ي قديمي آن مي باشد.امام زاده بي بي سكينه.با معماري صفوي.كه در سال هاي اخير بناي قديمي آن تعمير شد.

مسجد امروزي هم جاي مسجد قديمي است كه در آن يك چنار و يكنارون قديمي بوده كه اكنون جاي خود را به مسجدي بزرگ و امروزي داده.

معماري صفوي.كه نشان مي دهد در زمان صفويه در سنقرآباد زندگي رونق داشته.

ديوارها و ظروف و كاشي ها ي نفيس و لعابي و سكه هايي از زمان صفويه و نادرشاه.ديگر خرابه هاي قديمي اطراف اين روستا نشان از عمارت ها و آبادي هاي دور زمان مي دهد.

بناهايي بلند.چاپارخانه.آسياب قديمي.باغستان كه در حال حاضر جز اندكي مخروبه و نامي كه همچنان به روي آن زمين ها باقي مانده چيزي

در دست نيست

حمام قدیمی در این محل بوده که الان خراب کردهان وجای آن مخابرات ساخته اند

فرهنگ تمدن و مردم شناسي

افغاني ها،اكثريت جمعيت سنقرآباد را تشكيل مي دهند.كارگرهايي كه در باغات مردم كار مي كنند و بومي ها راارباب صدا مي كنند.افغاني ها كارگري مي كنند و مردم سنقرآباد كار مديريت و فروش محصولات را به عهده دارند.متاسفانه افغاني هاي سنقرآباد به صورت غير قانوني وارد ايران مي شوند و در باغ ها و و هر خرابه و چهار ديواري زندگي مي كنند،امنيت روستا را به خطر انداخته اند.بيشتر مجرد،غريب و سبك بار زندگي مي كنند.اگر چهارشنبه به سنقرآباد بيايي احساس مي كني به مركز كابل آمده اي .چهارشنبه بازاري كه در ميدان اصلي روستا تشكيل مي شود مركز تجمع افغاني ها است.

آموزش و پرورش

در سال 1329مدرسه اي با چهار كلاس در روستا ساخت.كه بعدها دوكلاس به آن اضافه كردند.فقط دوره ابتدايي در آن تدريس مي شد.در سال 55 يك مدرسه ديگر ساختند براي پسرها.و تا سال هاي اخير از اين دو مدرسه استفاده مي شد.و تا مقطع سوم راهنمايي در آنجا تدريس مي شد.در سال هاي اخير مدرسه ي پسرانه را تخريب كردند و جاي آن بناي بزرگ و دو طبقه اي را ساختند كه همچنان تا سوم راهنمايي در آن تدريس مي شود. و براي ادامه ي تحصيل بايد به دبيرستان روستاي لشگرآباد و سيف‌ آباد و هشتگرد بروند.و مدرسه ي يادگار اصل چهار متروكه و همچنان براي مردم يادآور خاطرات شيرين و تلخ كودكيست.متاسفانه رقابت براي ادامه ي تحصيل زياد نيست و خيلي ها به دوره ي راهنمايي بسنده ميكنند.ليسانس و دكتر و مهندس دارند.اما نسبت به جمعيت روستا كم است

چند ساليست پي در پي سرما محصولاتشان را از بين مي برد و مردم براي امرار معاش ناچار بايد زمين هاي منبع درامد شان را ارزان بفروشند .

زندان قزلحصار

كمتر از ده كيلومتري اين روستا زندان قزلحصار وجود دارد.در اطراف زندان خوانواده هاي زندانيان از اقصي

نقاط ايران آمده و ساكن شده و شهري را به وجود آورده اند به اسم ملك آباد.

.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.